مـَن …
بـا تـمـام ِ کـنـار “او” بـودن هـایـت کـنـار مـے آیـَم . .
مـحـض ِ رضـاے خـدا …
حـداقّـل دسـت از سـر خـواب هـایـَم بـردار…
لـعـنـتـے . .
بـا تـمـام ِ کـنـار “او” بـودن هـایـت کـنـار مـے آیـَم . .
مـحـض ِ رضـاے خـدا …
حـداقّـل دسـت از سـر خـواب هـایـَم بـردار…
لـعـنـتـے . .
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست
•
•
•
دلتنگی های من به تو رفته اند
آرام می آیند
در سینه می نشینند
دیگر نمی روند
•
•
•
نیمه ی گمشده ام نیستی
که با نیمه ی دیگر به جستجویت برخیزم
تو تمام گمشده ی منی
تو هم شده ای انقلاب زندگی من ،
حالا هر چیز در زندگی ام تاریخ دار شده …
قبل از تو … بعد از تو …
.
.
.
چنــد هــزار فِــریـــم بـاشـد هــم ،
جــا نمی شـود ..
این لبــــــخـــند ..
در قــابِ پنـــــجـــره !
دوربیـــنم “عـاشق” شـده اسـت !
.
.
.
آنقدر نگاهم را به راه آمدنت دوخته ام
که شبها فقط خواب خیابان میبینم …
می گویند شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!
و من یاد مردی می افتم
که با ویالونش
گوشه ی خیابان شاد میزد
اما با چشمهای خیس...!
بقیه در ادامه مطلب ...
جـــــدا که شدیم…
هر دو به یک احســـاس رسیدیم
تو به “فراغـــــــــــت”
من به “فراقــــــــــــت”
یک حرف که مهم نیست
مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه...
مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه
مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ....
زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے
سر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے :
خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم ... پس چه شد
تعداد صفحات : 5